( 176)بیدماغ و دل پر از فکرت بدند |
|
بیسپاه و جنگ بر نصرت زدند |
( 177)آن عیان نسبت بهایشانفکرت است |
|
ورنه خود نسبت به دُورانرؤیت است |
( 178)فکرت از ماضی و مستقبل بود |
|
چون از این دو رست مشکل حل شود |
( 179)دیده چون بیکیف هر با کیف را |
|
دیده پیش از کآن صحیح و زیف را |
دماغ : یعنی قوای ذهنی.
بی دماغ و دل پر از فکرت بدند: یعنی پیش از خلقت دل وقوای ذهنی می اندیشیدن، یعنی وجودی معنوی و غیبی داشته اند که نیازمند ابزار های عالم ماده نبوده است.
عِیان: یا معاینه، یعنی مشاهدهْ حقیقت در مرتبهْ یقین.
فِکرَت: اندیشیدن، به تصور در آوردن.
دُوران: یعنی نا آگاهان
رُؤیت: دیدن، مشاهده کردن.
کیف: چگونه، چگونگى. کیف عرضى است که در تعریف آن گفتهاند در نفس خود مقتضى قسمت و نسبت نباشد. هیأت و احوال چیزها چون سیاهى، سپیدى، سردى، ترى، خشکى، گرمى، ترس، شرم و مانند آنها. شناخت موجودات براى ما از راه اعراض است، و بیشتر از راه شناخت کیف. لیکن آنان با احاطتى که دارند، نهانیها و استعدادها را در مىیابند. شناخت آن از راه شناخت عرض نیست. بدون توجه به عرض از جوهر هر چیز آگاهاند.
بیکیف: یعنی همان وجود معنوی و غیبی که هنوز در قید هیچ کیفیت و زمان و مکان قرار نگرفته است. زَیف: ناسره، ناخالص.
( 176) پیش از اینکه دل و دماغ موجود شود پر از فکر بوده و بدون سپاه و جنگ فاتح بودهاند .( 177) عالم فکرت با ما چه نسبتى دارد؟ عالم خارج با آنها همان نسبت را دارا است آن عالم عیان نسبت به آنها در مرتبه پایین واقع شده و بمنزله فکرت است ولى همان عیان نسبت بکسانى که دور از عالم آنها هستند در مرتبه بالا واقع شده عالم حس و رؤیت است (- فکر چیست؟ آن جا همه نور پاک است این کلمه فکر براى تو است که اهل فکر هستى. ( 178) فکر ناشى از گذشته و آینده است وقتى کسى از زمان رسته ماضى و مستقبل نداشته باشد فکرى نیست. ( 179) بدون کیفیت و چگونگى هر با کیفیت و داراى چگونگى را دیده و پیش از کان سیم و زر خالص و قلب را شناختهاند.
سخن از وجود انسان کامل، پیش از وجود صوری آنهاست. برای آنکه آسان بیندیشید، باید خلقت جسمی او صورت گرفته باشد تا دل و قوای دماغی او به کار افتد، همان طورکه نصرت پروردگار و پیروزی، مقدمهای به صورت لشکرکشی و جنگ میخواهد. اینکه انسان کامل، پیش از خلقت دل و قوای ذهنی میاندیشیدند، یعنی وجود معنوی و غیبی داشتهاند که نیازمند ابزارهای عالم ماده نبوده است.
مولانا میگوید: در مرحلهْ پیش از خلقت مادی و صوری، مشاهده حقیقت برای انسان، به منزلهْ اندیشیدن بوده است. ناآگاهان، تصوّر میکنند که مشاهده یا معاینهْ حقیقت، با چشم ظاهر است ، چنین نیست. دیدن حقیقت با چشم دل و در پناه نوری است که پروردگار بر دل میتاباند. مولانا رابطهْ اندیشه را با زمان مطرح میکند؛ تا هنگامیکه ما گرفتار هستی صوری و مادی خود هستیم و چشم به واقعههای این عالم داریم، زمان مطرح است. انسان کامل که از این وابستگیهای عالم صورت رسته است به گذشته و آینده کاری ندارد و وجود آنها نیز پیوسته به هستی حق است که همیشه بوده است و خواهد بود. مولانا میگوید: روح انسان کامل که از کمند زمان رسته است میتواند موجودیت هر چیز را قبل از پیدایش آن، مشاهده کند و به کُنه هر چیز پیببرد؛ نیکلسن مینویسد: «روح کلی انسان کامل، هر استعداد نهانی را که در واقع وجود دارد، درک میکند»[1]
انسان کامل در آن عالم، پیش از آنکه وجود صوری پیدا کنند، موجودات باکیف و مقید به شرایط این جهانی را میدیدهاند، همانطور که هستی بیکیف و نامقید را میشناختهاند؛ هنگامیکه هنوز این دنیا نبود؛ مواد کانی و معدنی؛ و خالص و ناخالص آن را مشاهده میکردند. آنان با موهبتى که پروردگار بدیشان کرد از سر عالم آگاه بودند، و آن سر را مشاهدت مىکردند. اندیشیدن در باره چیزى هنگامى است که آن چیز در گذشته بوده است یا در آینده خواهد بود، اما درک آن چه پیش چشم و محسوس است نیازى به تفکر ندارد. آن ارواح نسبت به حوادث آینده چنان بودند که گویى آن را مىبینند چنان که این فارض[2] گوید:
شَرِبنا عَلى ذِکرِ الحَبِیبِ مُدامَةً سَکِرنا بِها مِن قَبلِ أن یُخلَقَ الکَرمُ
(به یاد دوست شرابى آشامیدیم و بدان مست شدیم پیش از آن که رز بُن آفریده شود).
( 180)پیشتر از خلقت انگورها |
|
خورده میها و نموده شورها |
( 181)در تموز گرم میبینند دی |
|
در شعاع شمس میبینند فیء |
( 182)در دل انگور میرا دیدهاند |
|
در فنای محض شی را دیدهاند |
( 183)آسمان در دور ایشان جرعهنوش |
|
آفتاب از جودشان زربفتپوش |
تموز: ماه دوم تابستان است، برابر با 10 تیر تا 10 مرداد.
فیء: یعنی سایه
در دور ایشان: یعنی در سایهْ قدرت انسان کامل،
جرعه نوش: فرهنگنویسان آن را باده نوش معنى کردهاند، آن که جام شراب را تا ته نوشد و مانند آن، کنایه از کسی است که آرامشی دارد وبا فراغت « می» می نوشد
( 180) پیش از خلقت انگور شرابها خورده و از مستى غوغاها بپا کرده. ( 181) در گرماى تابستان زمستان را مىبینند در نور آفتاب سایه را مشاهده مىکنند. ( 182) در دل انگور مى و در فناى محض وجود شیئى را دیدهاند. ( 183) آسمان در دوران آنها جرعه نوش و آفتاب از جود و بخشش آنها قباى زربفت پوشیده.
مولانا میگوید: اضافه بر آنکه هرچیزی را پیش از خلقت صوری آن مشاهده میکردند، از خواص آن هم آگاهی داشتند؛ گویی از انگور خلق نشده «می » میخوردند و مست میشدند و یا در گرمای تابستان، سرمای زمستان را میبینند و در پرتو خورشید، سایه را. مولانا میگوید: در سایهْ قدرت انسان کامل، همهْ مظاهر عظمت و درخشش، پناه آوردهاند و هرچه هستی شکوه و زیبایی دارد، نتیجهْ قدرت معنوی انسان کامل است. در این ابیات، مولانا با بیانی عارفانه و بسیار لطیف و با ذکر تمثیل، اصل بودن انسان کامل را در جهان هستی نشان داده است و کلام ابنعربی را دربارهْ انسان کامل یادآور میشود کند که میگوید:« فلایزال العالم محفوظا مادام فیه هذا الانسان الکامل؛ تا وقتی که انسان کامل در عالم وجود دارد؛ عالم نیز همواره محفوظ و باقی است.»
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |